رشیدی در ذیل گنده آرد: کوفته که مدور و بزرگ ساخته در میان آتش اندازند، و گنده چی تصغیر آن یعنی گندۀ کوچک، احمد اطعمه گوید: تا که بود گنده چی امرد ابروترش تا که بود حلقه چی شاهد شیرین دهن. بسحاق اطعمه. رجوع به گنده شود
رشیدی در ذیل گُنده آرد: کوفته که مدور و بزرگ ساخته در میان آتش اندازند، و گنده چی تصغیر آن یعنی گندۀ کوچک، احمد اطعمه گوید: تا که بود گنده چی امرد ابروترش تا که بود حلقه چی شاهد شیرین دهن. بسحاق اطعمه. رجوع به گنده شود
متکبر و سرکش. (آنندراج). متکبر و باغرور و بددماغ. (ناظم الاطباء) : مالیخ کاخ پخته بد اندر دماغ خویش زآن کاخ خویشتن را گنده دماغ کرد. سوزنی. ، آنکه از هر چیز زود قهر کند. زودرنج، آنکه بینی او بوی بد بدهد: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. سوزنی
متکبر و سرکش. (آنندراج). متکبر و باغرور و بددماغ. (ناظم الاطباء) : مالیخ کاخ پخته بد اندر دماغ خویش زآن کاخ خویشتن را گنده دماغ کرد. سوزنی. ، آنکه از هر چیز زود قهر کند. زودرنج، آنکه بینی او بوی بد بدهد: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. سوزنی
نشاط. ذکذکه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در بیت زیر ظاهراً بمعنی روشن روانی و معرفت و عاشقی آمده است: جماعتی که نخوردند آب زنده دلی چو تخم سوخته ماندند جاودان در خاک. صائب
نشاط. ذکذکه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در بیت زیر ظاهراً بمعنی روشن روانی و معرفت و عاشقی آمده است: جماعتی که نخوردند آب زنده دلی چو تخم سوخته ماندند جاودان در خاک. صائب